زندگى برايم يعنى تو
تويى كه مى بويى گل صحرايى را
و من از بويت در دشت خرامان به سويت پر خواهم كشيد
تويى كه كلام ات به رقص مى كشاند پرنده اى را
تويى كه جعد گيسويت سماع را در دلان به تصوير مى كشد
تويى كه چشم ات رنگين كمان را بر سرْ درِدل نور افشانى مى كند
تويى كه از نگاهت ، دريا به موج خواهد نشست
و
زندگى موجى است از رقص سماعِ چشمان ات
و
زندگى يعنى تو .