چقدر دل امْ ؛
تشنه
تشنه ىِ نگاهت
تشنه ىِ شهدِ لبان ات
تشنه ىِ بوى تو
و
تشنه ىِ خودت
...
نفس امْ از تشنگى اتْ بوىِ تو را دارد
كجايى تو ، دل در پى ات روان است
دل ام بى قرار كوىِ تو ست
از حنجره ىِ عاشق ام ، صداىِ تو را مى شنوم
شنوايم ، عشقِ هياهوىِ تو را در پى است
كجايى تو ، دل در پى ات روان است
دل ام سراينده ىِ غزل چشمانِ سياهت
و در شب
گيسوان ات
مطلع دل است
كجايى تو ، دل در پى ات روان است
در آيينه ، مه زيبايت
و...
بى مىْ دل امْ مست و الست اتْ
كجايى تو ، دل در پى ات روان است.