چشمان اتْ 

از روز ازل دريايى  

رنگ اش  ؛ 

چه مشكى 

چه ميشى 

چه آبى فيروزه اى 

چه هر رنگ ديگرى كه با موج دريا در چشمان ات لانه كند

شدْ

مستْ

دل امْ 

و...

بى قرار

عشق با الفباى ِ صبورى آشنا شد 

لبان ات زيبا چون ؛

ياقوت 

تن ات ؛

گلستان

با رنگين گلان باغ بهشتين 

با نغمه ى ِحنجره ات 

مى توان رقصيد

و با مهرتْ  

در وادى ِ دلْ جاىْ  خواهم ماند .