يك بو

به مشام امْ

آشناست

... 

بوى تو 

و تنها بوييدن ات 

... 

به گلان نرگسى و ياس و شمعدانى 

و ديگر گلان

بايد درس رايحه ى تو را

آموخت 

و از عطرين ات 

سخن ها گفت

...

و بو نامه ى تو را

بر دل نگاشت 

قلم ها را

براى نقاشى صف آرايى كرد

...

دف روزگاران را به دست گرفت

ودر شوق اش به سماع ايستاد 

... 

نغمه هاى چكاوك را 

به گوش سپرد

و موسيقى عشق را 

تحرير كرد

...

گلان بويشانْ 

عاريتى است از تو .