چرا چتر ؟
چرا گريز از باران ؟
...
زير باران بايد رفت ؛
و...
تن را به آغوش اش
قدم زد
حرف زد
شنوا بود
و با قلمِ دل
عشق را
قطره قطره
بر ذرات وجود نوشت
و...
تن را به محبت اش سپرد
تا سيراب كند
دل را
...
از باران بايد فرا گرفت ؛
قطره قطره ى
محبت را
بر ذرات هستى .