با ديدنتْ
دلْ تنگم
با نديدنتْ
دلْ تنگ تر
و
با تكرار
رفتنت
بذر دلتنگى را
در ذرات وجودم
كاشته امْ
تا
ديدگانم
تا
شنوايم
تا
كلام ام
تا خون در رگ هايم
از دلتنگى ها سخن بگويد
و
تنها و تنها
دلتنگ باشد
...
دلْ با من
و اين قصه
آرامشِ نفس هاىِ زندگى است
برايم .