چه تنها يم
و...
چه بيگانه با زندگى
پيشه ام
تبعيدِ كوىِ توست
...
در كوچه پسْ كوچه هاىِ تنهايىِ دل امْ
سراغ ات را دارم
پرسه زنِ كوى سِحْر و افسون اتْ
...
تنهايى
مرا در سرزمينِ تَف زده ىِ دل اتْ رها مى كند
تا زندگى در راز خود پنهان بماند
...
بدونِ تو
غريبه
و در آيينه ىِ روزگاران
ناشناخته
...
بدونِ تو
تصويرى در آيينه ندارم
آنچه را دنبال ام
نمى يابم
و
آنچه را مى يابم
به دل راه نيست .