دل ام گرفته
پنجره را باز كن
تا
هواى ِتازه ى ِ عشق
دستگيرى ِ من ِ رهْ گم گشته
باشد
نمى خواهم؛
شبى كه با تو هستم
رنگ سحر به خود بيند
نمى خواهم؛
شب ام را
آغشته به رنگ اندوه فردا كنم
نجات امْ
همرهى ِتوست
دل ام گرفته
پنجره را باز كن
تا
هواى ِتازه ى ِ عشق
دستگيرى ِ من ِ رهْ گم گشته
باشد
نمى خواهم؛
شبى كه با تو هستم
رنگ سحر به خود بيند
نمى خواهم؛
شب ام را
آغشته به رنگ اندوه فردا كنم
نجات امْ
همرهى ِتوست