از گرمايت،
گُر گرفتم،
و ...،
اين است؛
عشق،
...
اين است؛
زندگى،
...
اين است؛
نفس هاى زندگى،
...
اين است؛
رايحه ى زندگى،
...
اين است؛
نيازهاى عشق،
...
عشق؛
فوران گرمايىِ دلان است،
...
عشق؛
بارانِ دلان است،
و ...،
برفان سپيد،
بر درختانِ هميشه سبز دلان عاشق،
...
عشق؛
يعنى پريدن چكاوكى در برف،
...
عشق؛
يعنى بازيگوشى كلاغان در شاخه به شاخه ى درختان برفى،
...
عشق؛
يعنى سُر خوردن بزرگان بر زمين برفى،
و ...،
قهقهه ى بچه ها،
...
عشق؛
يعنى پريدنِ پرنده ى شوشترى،
يعنى زندگى،
اين است؛
حلاوت عشق.