صبحی دمید،
که؛
نبودی!
...
سلامم را،
جوابی،
نبود،
...
صبح به خیر امروزم،
پاسخی،
نداشت،
...
چشمانم،
نگاهی نبود،
...
ذوق دیدارش،
در هاله ای از مه،
...
آسمانِ چشمانم،
ابریِ ابری،
...
مانده ام،
با خود،
...
سكوت ام،
فريادِ دور ماندگى است،
...
مانده ام،
با سرشک ام،
چه کنم؟
...
صبح به خیر امروزم،
پاسخی،
نداشت،
...
چشمانم،
نگاهی نبود،
...
ذوق دیدارش،
در هاله ای از مه،
...
آسمانِ چشمانم،
ابریِ ابری،
...
مانده ام،
با خود،
...
سكوت ام،
فريادِ دور ماندگى است،
...
مانده ام،
با سرشک ام،
چه کنم؟