خاكى كه يارم بر آن پاى نهاده را ،
سر مه ىِ چشمان ،
خواهم كرد ،
...
به اميد ديدارش ،
رايحه اش را ،
به دل ،
رهنمونْ خواهم كرد،
...
به اميد در آغوش كشيدنش ،
در درياىِ عشقى ،
كه ؛
پايانى نيست ،
غرق خواهم كرد ،
خويشتن عاشق را ،
...
سرشك ام ،
مرا،
چون موجى ،
به ساحل دريا،
خواهد كشاند،
...
جانم به جانش ،
وجودم به وجودش ،
روح ام به روح اش ،
نفس ام به نفس اش ،
...
تمامى ،
يكى خواهد شد ،
...
و...،
وجودم در انتظارش ،
تا...،
نثار كنم جان را،
...
وجودم،
چون شمعى،
برايش ،
در دم ،
جان خواهد سپرد .