تابشِ خورشيدِ بهارينْ ،
گرما نبخشيدْ مرا ،
...
شكوفه هاىِ بهارينْ ،
لبخندى بر لبان امْ ،
ننشاند .
...
غنچه ىِ خنده اى ،
از لبان امْ ،
نتوان چيد .
...
نسيم بهاران ،
سيلى خود را ،
بر صورت امْ ،
نچسباند .
...
بارش بهارينْ ،
نوازش گر مْ ،
نگرديد .
...
بنفشه ها ،
ياس ها ،
اطلسى ها ،
ارغوان ها ،
سلامى را به دلان امْ ،
نرساندند .
...
چونْ ؛
تو نبودى ،
در بهارين امْ ،
بهاران امْ ؛
بدون تو ،
رايحه اى ندارند ،
بدون تو ،
لبان امْ بى غنچه ،
بدون تو ،
لبان امْ بى شهد ،
بدون تو ،
دلان امْ بى شكوفه ،
و ...،
گلدان هاىِ دلان امْ ،
بى گُل .