گفته اند :  

على يعنى ؛ شمشير ، خون ، محراب ، جنگ ، مرگ  ، كشتار و فقر 

و ...

نگفته اند : 

على يعنى ؛

لبخند 

عشق 

شوق 

شبنم 

گل و نور 

نگفته اند : 

على را بر لبان عاشقان سينه چاك بايد جست 

نگفته اند :

على را درساحلِ  اشكِ شوق و نشاطِ چشمانِ يتيمانْ بايد به نظاره نشست

نگفته اند : 

على ، شادى است كه بر سفره هاىِ دلْ  پهن مى شود

نگفته اند : 

على نور است كه ماهتاب مهربانى را در شبانگاهانْ بر دلانِ انتظارْ سركْ مى كشد

نگفته اند :

على شبنمى است كه بر گُلانِ بهارينْ مى توانْ حس كرد

نگفته اند :

على را در تبسمِ گُلانِ كوچه باغ ها بايد شناخت

نگفته اند :

على را در  لباسِ رنگين كمانِ پروانه ها بايد جست

نگفته اند : 

على را در بارش بهارين و غروب پاييز بجوييد

نگفته اند :

على عطرين گذر عشق است

نگفته اند :

على را در فطرت  سبزينه هاى هستى بايد بوييد

نگفته اند :

على را در شعله هاى شمع وجود بايد جست

نگفته اند :

على را در كلبه ى آشنا و ساده بايد يافت  

نگفته اند :

على را در بوى فاصله ها نبايد جست 

نگفته اند :

على را در عطرين حضور عشق  بايد درك كرد

نگفته اند :

على را با دوانگشت  نرم و نازك دلان سرگشته بايد حس كرد

نگفته اند :

على از پنجره ى نگاهانمان خواهد آمد

نگفته اند :

على در محراب دلان بى قرارمان مهمان خواهد بود

نگفته اند :

على را بر شانه هاى لرزانمان بايد احساس كرد

نگفته اند :

على با بغض گلويت  ، اشك خواهد ريخت

نگفته اند :

على  در خلوتِ خاموشانه ات همنشين است 

نگفته اند :

على را در پرواز عشق بايد چشم دوخت

و...

چشم ها را بايد شست و على را طور دگر در عمل يافت.