در جاده ى  خاطرات 

و ...

در تنهايى خويشْ

با سرنوشتِ دلْ 

از تو مى گويم

...

در جنگل

و...

با  برگْ برگِ درختانْ 

از تو مى گويم

...

از موجِ شناورِ دريا  

رايحه ات را احساس امْ

... 

با صخره هاىِ آشنا

از تو سخن مى گويم

...

با نسيمِ خنكاىِ بهارينْ 

درد ى آشنا دارم

...

از گُلانِ  دشتِ جاده

سراغت راگرفتمْ

نبودى

... 

دلتنگ تر از همه  

شبنمِ گلبرگشان را  

به رخ ام كشاندند

و...

دلتنگْ از لحظه هاى حضور 

سرشك امْ بر گونه ها

و...

در پى تو

و...

سرنوشتِ دلْ 

مهاجر خواهم بود.