روزی مرا ،

در آغوش خواهد گرفت ، 

اکنون ، 

یا...، 

اکنونِ فردا ،

...

مرگْ ،

...

بانگ اشْ شنوای امْ خواهد بود ،

در بامدادین ، 

در پس نیم روز ،

و...،

یا ،

در شبانگاهان ،

كه ؛

خواهد رسید ،

... 

و یا حتا ، 

در سپیده دمِ سحرینْ ،

و...،

خواهد آمد ،

او...،

در شکوفه هایِ بهارینْ ،

در گرمایِ سوزان ،

در برگریزانِ  زیبایِ تن پوش نارنجی ، قرمز ، زرد و قهوه ای  ،

و...،

در سپیدْ پوشِ سردِ زمستانی ،

و...،

در کمانِ ابروانِ ماهتابْ ،

و در سکوتْ ،

که خود فریادِ زمانه است ،

خواهد آمد ،

... 

مرگْ نغمه یِ خود را با تولدمْ نواخت ، 

و...،

منتظرْ ،

تا مرا در آغوشِ محبت اش  ،

مشقِ عشقْ نویسد ،

و من ،

بوسه ای بر لبانِ مرگْ ،

یادمانِ جاویدْ خواهم گذاشت .