ابرها،
تهى از كوله بارى از بارش ،
به پرواز در آمدند ،
و...،
پاسخى براى انتظار كوه،
و...،
دشتِ تشنه ،
خيالى بيش نبود،
...
بر بلنداى كوه،
و ...،
گستره ىِ دشت،
دست نوازشى،
يارى اش نبود،
...
لبان اش دوخته شد،
و...،
ابرها،
آب اشكِ چشمشانْ خشکيد،
و...
خورشیدْ،
نورش رادر دامانشْ،
جاى گذاشت ،
و...،
روز و روشنايى را به رخ نكشيد،
و...،
ماهتابْ ،
در شبان گاهان اشْ ،
نوری،
راهبرش نبود.