ليلاىِ زندگى ،
پرنده ىِ عشقْ ،
نغمه ىِ سازِ خود را ،
براى جشنِ دلانْ ،
مى گستراند .
...
پرنده ىِ عشقْ ،
بال هاىِ خود را تا افق ها ،
خواهد ديد .
تا ...،
بامدادان ،
پروازى به بلنداىِ تمامىِ كوه ها ،
و...،
به وسعت تمامىِ درياها ،
داشته باشد .
تا ...،
پا سخگوىِ ،
انتظارِ خونِ دلْ خورده اش ،
باشد .
...
هجرت به خانه ،
خانه اى كه گمگشته ىِ خود را ،
براى تمامىِ زمان ها ،
در شبانگاهانْ فرياد است .
...
پروازى براى اوجْ ،
پروازى براى ديدارْ ،
با دلانِ بى قرار ،
...
پروازى براىِ حسِ دلِ سرگشته ،
و...،
منتظر ،
...
پروازى براىِ عطرْ افشانىِ دلان ،
پروازى براىِ پيوندْ ،
با رايحه ى زندگى ،
پروازى دوست داشتنى ،
...
پرواز دوست داشتنى از ليلاىِ زندگى ،
پروازى ...،
براىِ تمامى انتظارها.