چرا شوكْ ؟
چرا به خود مى لرزى ؟
نگران مباشْ
...
صداها در پىِ تو هستند
در يافتن اتْ به تكاپو
از كفِ هستى
تا ...
افق هاىِ دور دستْ
...
رعد و برقى كه مى شنوى
از غو غاىِ دلِ بى قراراند
تو را نترسانند
...
رعد و برق ها
فرياد است
و...
آواىِ سقفِ دلْ تنگى هاست
درياب اشْ
...
لحظه اى بعد
اشك ها سرازير خواهد شد
و...
رودها جارى
درياها
آغوش خود را گشوده اند
...
لبشانْ براى شهدْ چينى
مهيا
تا...
پذيراىِ پيوندِ اشك ها
باشند.