زمستانِ عزيز،
رفتي،
و ... نديدي كه چگونه دلم از نبودنتْ و آنچه به يادگار گذاشتي، گرفت،
ما ... نامردمان،
ندانستيمْ كه هستي،
پذيراي سه ماه كنايه ها،
از سرمايت، فراري،
از بارانت، چتر بر سر،
و ...
از برفت،
لرزان و گريز پا،
و تو صبورانه، باران رحمت و سپيدي نور را بر ما باريدي،
و چه چسبانْ بود پوششِ نسيم ِ سردتْ بر گرمايِ دل،
تا ... بهار را ارمغان آوري،
صبورانه، بهارت رادر درونتْ پرورش دادي،
بهارت را براي سبزينه اش،
براي شكوفه هايش،
براي سبزه هاي تازه پيچيده،
براي دميدن هواي تازه،
و...
براي گرمْ و سرخْ نگه داشتنِ بهارِ دل،
خودت را قرباني كردي،
و چه ... دوستْ دارم،
اشكِ دلتْ را،
اشكِ انتظار ِ مادر،
اشكِ انتظارِ زمستانْ بر بهار،
آخرين روزهاي زمستان و آغازين روزهاي بهارين را در هفته ي جاري قدردان باشيم.
شنبه موخ ٩١/١٢/٢٦