” بهار نامه “ 

 

بهار ...

موسمِ حقيقت طلبى،

عشق و خدا شناسى است،

فصلى كه،

خورشيد،

جهان را حياتى تازه مي بخشد،

در بهار ...

پس از شبى آكنده از رعد و برق،

آن چه در صبحگاهان،

برايمان به ارمغان مي آورد،

گل هاي سرخ و سفيد بهارى است،

شهر در پوششي عطر آگين غرق مي شود،

بوى سبزه هاى تازه پيچيده،

رايحه ى دل انگيز،

ياس هاي زرد، 

حسى مطبوع را،   

در كوچه پس كوچه هاى شهرمان جارى مي سازد،

ديدارى نو،  

با پديده هاى جمال و جلال و لطف حضرت دوست،

تفكر و تآملى،  

در زيبايى هاي بستان طبيعت، 

هر ورق از برگ سبز درختان و شكوفه هايش،  

دفترى از معرفت كردگار،

بهار ...

تنها دگرگونى در طبيعت نيست، 

بهار،

هنگامه ى تحولى عميق و هدفمند،

در روح و قلب آدمى است، 

بيانگر حيات مجدد و شورانگيز دل آدمى است، 

حيات دوباره ي طبيعت و دل،

پرده اى ازپرده هاى نمايش او ى آشناست،

نسيم دل انگيزش، 

پيام طراوت، شادابى،اميد و سر زندگى است،

بلبلانش، شور و نشاط را به گوش مى رسانند،

آموزه هايش، 

شادابى، تنوع، تبادل، تحول و حيات آفرينى را آشيانه ى دل مى كند،

و ... بهار،

رستاخيزِ تكرارى و ابدى است،

و...بهار،

يعنى رقص و شور زندگى.

شنبه ٩٢/٠١/١٧