نغمه ى ستايش؛
دور هم بودن عزيزان ... با هر بهانه اى،
مي تواند مفرح و دل نشين باشد،
زندگى را نبايد پيچيده و تو در تو ديد،
زندگى را بايد بدون بهانه ديد،
و بدون بهانه زندگى كرد،
زيبايىِ شگفتِ آنچه توى عزيز و ما را فرا گرفته،
ببينيم و سپاس گو باشيم،
ببينيم و به ستايشِ آن ها بپردازيم،
اعتراف كنيم كه قادر نيستيم زيبايى هاى زندگى را ببينيم،
زيبايى هاى زندگى را نبايد ناديده گرفت!
عشق را بايد در همين زيبايى هاى زندگى جست،
مگر مى توان به همين سادگى نسبت به زندگى بى تفاوت بود!
نگاه عاشقانه را بايد در چشمان همين زندگى،
و تبلور عشق را بايد در قلبان همين زندگى يافت،
مي توان به زندگى منتقد بود!؟
ارغوان را در زيبايى هاى همين زندگى بايد به خود پيوند زد،
مي توان به زندگى پشت كرد؟
از كنار زيبايى هاى زندگى،
نبايد بى اعتنا گذشت،
بر آمدن خورشيد دل انگيز،
فرو رفتن غم انگيز خورشيد،
كاشت،
داشت،
برداشت،
و ...
همه و همه را ستايش گر باشيم،
فرزندان زادروز مادران را هزاران بار بايد ستايش گر باشند،
ميدانى چرا؟
چون آن ها ستايش گران واقعى زندگى و عشق اند،
و ...
زندگى يعنى مادر،
و مادر،
يعنى همه چيز،
زيبايى ابرها،
آب،
باران،
برف،
سرما،
گرما،
پرندگان،
چرندگان،
درندگان،
گل ها،
شكوفه ها،
درختان حتا بدون پوشش شان را بايد ديد،
ديد و لذت برد و ستايش كرد،
آنان آيينه دار طلعت خدائى اند،
سراپا نغمه شو؛
نغمه ىِ ستايش،
سراپا نگاه شو؛
نگاهى سر شار از ستايش،
تمامش،
انتقاد نباشيم،
انتقاد،
گذرى است براى نديدن هر آنچه مهم و ديدنى است،
به جاى انتقاد،
خلاق باشيم،
به جاى ايراد،
بيافرينيم،
و ...
كسى مى تواند بيافريند،
كه پيش از آن ستايش را آموخته باشد،
زمانى كه زيبايى را مي بينيم،
با كار خلاقانه اى بر آن زيبايى مى افزاييم،
لبخندى زيبا،
خنده اى پاك و بى پيرايه،
نگاهى شسته در بارانِ عشق،
دستى كه به هواىِ نوازش مى رود،
همه و همه،
مي توانند دنياى ما را زيباتر و زيستى تر كنند،
نيايش حقيقى،
همين است و بس،
نيايش،
عشق و سپاس و ستايش است،
به همين سادگى ...،
ستايش گر عشق و زيبايى هاى زندگى باشيم.