خودم را در مه ىِ عشقْ
جاى گذاشتم
و در پِى اش
...
نگاهم آن را
در تو جست
...
چشمان امْ
بى سو
و...
بى مَنظر
...
از نگاهتْ
به منظرها
نگريستم
...
شنوايم
نشنيد صدايى
...
صدا را در شنوايتْ
احساس امْ
...
لبان امْ از بى كلامى
دوخته شد
و...
كلام امْ از لبانتْ
جارى .