عمرم را دو نيمْ مى كنم 

نيمِ گذشته ىِ آنْ  هديه اى  به تو

تا طعم عشق را از لحظه هاى عمر سپرى شده ام  بچشى 

و... 

بنشينى و به سياحت باشى 

يك عمر رايحه ىِ عاشقى را

از لحظه هاى شكوفه ها ،

از گرماى سوزان ، 

از خشْ خشِ برگان 

و ...

از سپيدانْ بر درختان

كه تمامى را در تو جارى ديدم

و...

در احساس اش  

و... 

نيمِ باقى آينده اشْ

بماندْ براى دل امْ 

تا...

در سوزِ عشقْ گداخته شود

و... 

دودشْ آسمانِ آبى ات را نقاشى كند

تا...

خاكسترشْ نظاره گرِ چشمان اتْ