باغى از گُلان را
مى توانْ
در نگاهتْ
به سياحتْ نشست
...
گل نرگس را
از شاخه هاىِ
چشمانتْ
مى توانْ
درو كرد
و...
در گلدانِ روزگاران امْ
آن را به تماشا نشاند
و ...
عطرينِ ياسِ بهارى را
از چشمان اتْ
بوييد
و...
رايحه اش را
در انباره ىِ دلْ
جاودان ساخت
...
نگاهتْ
آهنگينْ
كه با نغمه هايش
در زندگى
سفره ىِ رنگين كمانْ گُسترد
و...
نيلوفرانه
به شنواىِ افق هاىِ هستى كشاند
و...
اينْ تويى...
واين باغ تويى