”براى بازگشت تنهائى ام...“

 

شب پايان ديدارها،

شبى سخت و شكننده،

بدرود از دوستانى كه فرزندانمان اند،

بدرود از دوستانى كه مادرانمان اند،

بدرود از دوستانى كه پدرانمان اند،

مثل تمامى پايان هاى ديدار دوستان،

دل تنگ و بغض آلود،

... همراه با ترنم هاى شبنم،

از چشمانى كه براى ديدن يارانش،

پايانى برايشان نيست،

فضاى سينه ى دلمان،

مه آلود و ابرى،

و ... آماده براى بارش،

احساسمان،

شكننده،

و چشممان،

انباره ى ديدار،

و اميدمان،

به فراخناى دشت هاى بى كران ديدار،

در اين بدرودها،

تا ديدارهاى تنهايى خويش،

تنها نخواهيد بود.