تو را ديده ام 

مى شناسم

اما ؛ 

نمى دانم كجا ؟

... 

در خواب ؟ 

يا در بيدارى ؟

و شايد هم ؛  

در روياهايم !

...

نقاشى كردم ؛

زنجيرْ گيسو يى مشكين را

زلفى زيبا 

چشمانى  خمار آلود 

نگاهى  كمانْ ابرو

و ...

مستْ

... 

تيرْ مژگانى  سياه

با چترينى بر دنيا  

لبانى چونْ خوشه ىِ انگور

و...

در لحظه ها نقشى از جمالى را  

به تصوير كشاندم 

و...

در اين پرده ىِ پر نقش و نگار

چه ها كه نديدم ؟    

و...

در بيدارى 

آن را

در تو يافتم .