دربِ دلْ را باز گشودم
و...
جاروبى بر چركين اشْ كشيدم
و...
گلْ افشان اشْ كردم
...
تا نسيمِ بهاران را
پذيرا باشد
...
نسيمى از نَفَس هاىِ خدايى
...
دل امْ چركينِ زخمى است
از دورى اتْ
و در لحظه
در تنهايى خويش
دورى ات را در آغوش دارم
...
نسيم اتْ را خواهم
تا مَرهمى بر زخمه ها باشد
و...
تو
نيلوفرانه
آن نسيمِ خوشبوىِ هستى امْ
هستى.