دل امْ ديگر سراغى از من نمى گيرد

سرگردان كوى و برزن 

خسته و سرگشته

و...

در انتظار

...  

بى قرارى اشْ را در احساس ام ْ

دل امْ زخم ِدورى ِاز يار را پيام دارد 

دلْ چركين از فاصله ها

و...

فاصله ها را دوست نمى دارم 

و...

گريز از آن ام  

دل امْ  چركينِ زخمى است

از دورى اشْ

و ... 

در تنهايى خويش

دورى اشْ را در آغوش دارم.