هميشه در باغِ دل اتْ
گيسوان را شانه مى زنى
و ...
با آيينه ى ِ دل اتْ
موهايت را پيرايشْ
و ...
من در گيسوان ِ آشفته ى ِ باقى مانده در آيينه ،
تو را
و ...
عطرين اتْ را مى بويم
...
سِحْر
بر سرتاسر ِ جاده ى ِچشمان اتْ مى دود
تا ...
مرا مسْحور و مداواى ِخود كند.