نقطه ى آغازينى نداشتم 

يعنى ؛

بودى برايم نبود

...

سايه ام را

در مه ى ِ زندگى

گم كرده بودم

... 

تا...

اينكه 

نگاهى دل امْ را لرزاند

و

سايه اى شد بر من 

و

آغاز شدم

...

سايه اى در پى ام

تنيده 

و

آن سايه  

تو هستى 

تو.