در گفتگو با روزنامه آرمان :

8 آبان 1396

ساختار اقتصادی ما هنوز تعریف مشخصی به خودش نگرفته. به‌رغم داشتن سیاست‌های کلان اقتصادی و داشتن برنامه‌های پنجساله اگر به اجزای اجرایی و عملیاتی هم سیاست کلان اقتصادی و هم، برنامه‌های بودجه ورود پیدا کنیم، می‌بینیم فاصله زیادی بین نوشته‌ها و مصوبات با آنچه اجرا می‌شود وجود دارد. مگر می‌شود برنامه سیاست کلان و برنامه توسعه را نوشت و دیدگاهی نسبت به یکی از مهم‌ترین متغیرهای اقتصادی کلان یعنی نرخ ارز نداشت؟ این نشان دهنده ‌این است که مجموعه مسئولان اقتصادی هم برنامه بیست ساله را کنار گذاشته‌اند که اقتصاد ایران باید حرف اول را در منطقه می‌زد و هم برنامه کلان اقتصادی و برنامه پنجساله را. آنچه در شاکله برنامه مهم است فقط بحث کیفیت نیست. اینکه بگوییم می‌خواهیم اقتصاد بدون نفت بر پایه‌های غیرنفتی داشته باشیم. یا فرض کنیم بگوییم یک اقتصاد مستقل باشیم. اینها سخنان زیبایی است که طی سال‌ها بیان می‌شود اما آنچه اراده لازم را برای اجرایی و عملیاتی کردن برنامه‌های اقتصاد کلان و همچنین برنامه‌های توسعه و حتی برنامه بیست ساله باید حرف اول را در منطقه بزند در یک جهت و یک سو نیست. تصمیم سازی و تصمیم‌گیری که در حوزه اقتصاد صورت می‌گیرد با یک بلاتکلیفی عجیب و غریبی مواجه است و سیاست‌های پولی و مالی را تحت تاثیر خودش قرار می‌دهد. موارد سیاست مالی نکات مثبت سیاست پولی را خنثی می‌کند و برعکس در صورتی که در حوزه سیاست کلان اینها باید همسو هم حرکت کنند و همپوشانی داشته باشند. یکی ازبهانه‌هایی که الان وجود دارد اینکه اگر می‌خواهیم اقتصاد بدون نفت داشته باشیم بنابراین باید قیمت ارز افزایش پیدا کند و ریال کاهش یابد! یعنی ارزش ریال و پول ملی کشور را کاهش دهیم. اما این کاهش تا کجا؟ مگر طی سال‌های گذشته کاهش پیدا نکرده؟ چه سهمی بر روی صادرات داشته؟ چه میزان از آن ارز بابت اقتصاد ملی صرف و موجب سرمایه‌گذاری جدیدی در حوزه اقتصاد شده است؟ به نظر می‌رسد اینها بهانه‌ای بیش نیست. اقتصاد ما سرچشمه فعالیت خودش را گم کرده و نمی‌داند که باید به سمت اقتصاد آزاد و اقتصاد رقابتی حرکت کند؟ اگر در آن سمت باید حرکت کند بنابراین دولت باید شاکله اقتصاد آزاد را هر سال به خوبی چیدمان کند اما واقعیت این است که هیچ تغییری در مناسبات آزاد و رقابتی صورت نگرفته. وقتی اقتصاد آزاد و رقابتی نباشد بحث اینکه اقتصاد بدون نفت را جاری و ساری کنیم، چه مفهومی پیدا می‌کند؟ آیا اقتصاد ما متمرکز است؟ اما اقتصاد ما حتی متمرکز هم نیست! یعنی نه اقتصاد آزاد داریم که فرآیند استاندارد و فرمول‌های اقتصاد آزاد را رعایت کند و نه اقتصادمان متمرکز است که از یک تصمیم گیری واحد بتواند تبعیت کند. اقتصاد ما حتی مختلط هم نیست که بگوییم مخلوطی از اقتصاد متمرکز و آزاد شکل گرفته است. براساس گفته وزیر محترم اقتصاد و دارایی اسبق عنوان شد بیش از ششصد متغیر داریم که فضای کسب و کار را محدود کرده، اما دولت در جهت رفع این مشکل چه اقدامی انجام داده؟ در اقتصاد باز و رقابتی که نباید برای فضای کسب و کار محدودیت ایجاد کنیم. پس این ششصد متغیری که معرفی شده چه تکلیفی دارند؟ بنابراین اینها از عدم کارآیی تصمیم سازی و تصمیم‌گیری دولت نشأت می‌گیرد. دولت بهترین راهکار را در این دیده که ارز را رها کند تا بالا برود. چون درآمدش افزایش پیدا می‌کند و در این میان هم عده‌ای با ارز معاملاتی صورت می‌دهند. ارز را در حوزه‌های پس انداز خارج از کشور نگه داشته و در این مواقع کمتر عرضه می‌کنند تا قیمت ارز بالا برود. یعنی یک حالت از هم گسیختگی در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در حوزه اقتصاد شکل می‌گیرد که قطع و یقین به زیان اقتصاد ملی و جامعه است. اما رسیدن به اقتصاد بدون نفت با افزایش قیمت ارز و رها کردن بازار به حال خودش تا صادرکنندگان نفع ببرند و اقتصاد ملی رشد کند، میسر نیست. طی سال‌های گذشته به همین بهانه ارزش پول ملی کاهش یافته ولی هیچ سرمایه‌گذاری در کشور صورت نگرفته و تنها زمینه را برای افزایش واردات باز کرده‌ایم، تولید را بسته‌ایم و در کارخانه‌های خودمان را نیمه باز نگه داشته‌ایم. با اینکه کاملا از صادرات غیرنفتی حمایت می‌کنم اما مخالف رانت‌های ایجادشده برای افراد خاص هستم. اقتصاد ملی ما باید صادرات غیرنفتی داشته باشد و وابستگی به نفت خودش را به حداقل برساند اما دولت چه برنامه‌ای ارائه داده تا ظرف مثلا 5 سال وابستگی به نفت را کاهش دهد؟ در واقع براساس شرایط جلو می‌رویم و با تحمیل شرایط، دولتها تبلیغ می‌کنند که بودجه مان را از وابستگی به نفت کاهش داده‌ایم اما به محض بالا رفتن درآمد ارزی کشور، سقف واردات افزایش پیدا می‌کند. به نظر می‌رسد دولت تمایل دارد که قیمت ارز افزایش پیدا کند تا درقبال افزایش آن بتواند بخشی از کسری بودجه‌های خود را تامین کند که قطعا به زیان اقتصاد ماست. از سال1390 تا الان ارزش برابری ریال به دلار را از حدود 10 هزار ریال به بالای 40 هزار و 700 تا 40 هزار و 800 رساندیم درحالی که میزان سرمایه‌گذاری در این مدت به پایین‌ترین سطح خود در طول تاریخ اقتصاد مبدل شده. این نتیجه کاهش ارزش پول ملی ماست. افزایش چشمگیر فقر در همین مدت رخ داده اما برخی فرضا ماشین‌دار شدن مردم را به معنای بالا رفتن سطح رفاه‌شان می‌دانند درحالی که ماشین به کالایی جهت کسب درآمد تبدیل شده و نه تفریح خانواده تا بخشی از هزینه‌های زندگی‌شان را تامین کند. بسیاری از کارمندان دولت و بخش خصوصی تا پاسی از شب به مسافرکشی مشغول هستند. بنابراین دولت‌ها با افزایش نرخ دلار به عنوان پارامتری که در اختیار دارند، دست به راحت‌ترین کار ممکن می‌زنند. یکی از منابع درآمد دولت‌ها از طریق فروش نفت است. چهار سال قبل براساس گفته مسئولان اقتصادی حدود یک میلیون بشکه فروش نفت داشته‌ایم که دولت آن را به سه میلیون و هشتصد هزار بشکه رسانده بنابراین انتظار افزایش درآمد نفت را داریم. وقتی درآمد نفت افزایش پیدا کرده چرا قیمت دلار در همین مدت باید افزایش یابد؟ درآمد دیگر دولت از محل اخذ مالیات است. فشاری که در این دولت در شرایط رکود به مؤدیان، تولیدکنندگان و اصناف وارد شد درطول تاریخ اخذ مالیات سراغ نداریم مگر در حکایت‌هایی که از تاریخ می‌شنویم که ملاک‌ها بر سر رعیت می‌آوردند تا مالیات بگیرند. نکته سوم خصوصی‌سازی است که عملا تعطیل است و حتی دولت در مورد باشگاه‌های پرسپولیس و استقلال هم تصمیم و اراده‌ای برای واگذاری ندارد. محلی که می‌تواند در اختیار دولت باشد و کنترل و نظارتی هم بر آن نیست همین ارزی است که در اختیار دولت است و بانک مرکزی به نمایندگی از دولت آن را مدیریت می‌کند. اینجاست که به‌خصوص در نیمه دوم سال برای جبران برخی از هزینه‌ها و کسری بودجه تصمیم به افزایش قیمت دلار می‌گیرند. این محملی است که جاری و ساری شده تنها به بهانه‌ اینکه صادرات افزایش پیدا کند تا اقتصاد ما غیرنفتی شود اماحتی مبتدی‌ترین کسی که اقتصاد خوانده نمی‌تواند پذیرای این تئوری باشد. در مدتی که قیمت دلار افزایش پیدا کرده و از هزار تومان به بالای چهار هزار تومان رسیده باید شاهد بالا رفتن میزان سرمایه‌گذاری باشیم درحالی که طبق آمار بانک مرکزی و مرکز آمار در پایین سطح خودش قرار دارد. بنابراین دلیلی برای بالا بردن دلار نیست تا نتیجه‌اش بالا رفتن صادرات غیرنفتی باشد و دلار بیشتری وارد کشور شود. درحالی که دلارهای وارد شده به کشور تماما به مجرای واردات تخصیص یافته؛ وارداتی که توانسته تولید را بخواباند و اشتغال را از ایرانی بگیرد.